Thursday, November 02, 2006

تقدیم به پرنده زندگیم...


با سقوط دستای ما در تنم چیزی فرو ریخت
هجرتت اوج صدامو از فراز شاخه آویخت
ای زلال سبز جاری جای خوب غسل تعمید
بی تو باید مرد و پژمرد زیر خاک باغچه پوسید
فصلی که من با تو ما شد فصل سبز خواهش برگ
فصلی که ما بی تو من شد فصل خاکستری برگ
تو بگو جز تو کدوم رود ناجی لب تشنگی بود
جز تو آغوش کدوم باغ سایه گاه خستگی بود
بی تو باید بی تو باید تا نفس دارم ببارم
من برای گریه کردن شونه هاتو کم میارم
چشم تو با هق هق من با شکستن آشنا نیست
ای شکستن بی صدا بود هر صدایی که صدا نیست
ای رفیق نا خوشی ها این خوشی باید بمیره
جز تو همراهی ندارم تا شب از من پس بگیره
با تو بدرود ای مسافر هجرت تو بی خطر باد
پر تپش باشه دلی که خون به رگهای تنم داد
فصلی که من با تو ما شد فصل سبز خواهش برگ
فصلی ما بی تو من شد فصل خاکستری مرگ

0 Comments:

Post a Comment

<< Home